1-هرگز روی میز جوری ننشینید که روبروی مخاطبتون نباشین،نتیجه ی خوبی نخواهد داشت.
2-از اینجا برین!(به هر آن کجا که باشد...)
3-از یک ماه قبل از کنکور ،مخصوصا اگه قرار باشه سه روز بعدش برین خدمت هیچ گهی نخورین! گه خوردن هم زمان و مکان مناسب میخواد( هر گهی جایی و هر نکته مکانی دارد)
4-ترسم که به کعبه نرسم اعرابی
5- ای که با سلسله ی موی دراز آمده ای دهنت صاف که دیوانه نواز آمده ای!
(با تشکر از حامد برای دیوانه نوازی)
شاید احمقانه باشه، ولی خیلی دوست دارم این شعرمو داریوش بخونه،آرزو که میشه کرد ،نمیشه؟
نمیدانم چرا افسوس می آید
نمیدانم چرا در لحظه میمیری
نمیدانم چرا در خواب شیرینم
سراغ رفتن از کابوس میگیری
نمیدانم ،نمیدانم ، نمیدانم
در این رفتن نمیدانم چه رازی هست
نمی فهمم چرا در ذهن اشعارم
رسیدن تا شما راه درازی هست
غروبی از دل یک آه می آید
گریبانم میان دست های شب
شب مستی که میگرید به حال من
مرا میبیند و کوتاه می آید
دویدن روی گردون زمین ؛تنها
چه دوری در توهم های تنهایی
رسیدن را نمیجویم در این گردون
شبیه چرخ ِ گرد ِ موش صحرایی
میان مشت پوچ ذهن درگیرم
نمیدانم کدامین روز میمیرم
از این راهی که در ذهنم نمیروید
کماکان میروم ،سردرد میگیرم
:: موضوعات مرتبط:
پرت و پلا ,
شعر ,
,
:: بازدید از این مطلب : 425
امروز از خودم خوشم اومد ،این دقیقا اتفاقیه که زیاد تو زندگیم نمیفته، ولی امروز دیدم آدمای محدودی هستن که به حرفام گوش میدن وبهش فکر میکنن. همین کافی بود از خودم خوشم بیاد و بیشتر از خودم، از اون دوتا آدم محدود بیشتر خوشم اومد!
آه یک روز همین آه تو را میگیرد...
دچار آه گرفتگی شدم،آه گرفتگی شبیه ماه گرفتگیه،صورت آدمو زشت میکنه ؛بدیش هم اینه که فقط خودت میبینیش!
زندگی قصه ی تلخی است
تلخ تر از زهر
بار دگر روزگارچون شکر آید
بوی گه و سوسن و
از همه زندگیم بوی عرق می آید
:: موضوعات مرتبط:
پرت و پلا ,
,
:: بازدید از این مطلب : 406
شبهایی هست در زندگی که دراز به دراز در رخت بیخواب ات می افتی و به سقف اتاقت خیره می شوی که هی تو را چون قبر میفشارد لعنتی. بن بستی تو را گیج میکند و حرفها در گلویت بغض میشود و از چشمت جاری. و چه دراز می شود این شب لعنتی که نه جانت بالا می آید و نه خورشید که لا اقل از تاریکی اش خلاص شوی.
شبی که پدرم دیگر فردایش نبود شبی از همین شبها بود ودیشب هم که تنهاییم را فقط بغض کردم یکی دیگر از همین شبها شد.
گفته بودم که محکم بودن را دوست دارم.مشت خوردن و نیفتادن را که فلسفه ی بوکس میخواندمش و بغض کردن و نگریستن را که تو به همه ی اینها غرور میگفتی.این همه را یک شبه بر باد دادم.
دیشب که دیگر نه محکم بودم و نه مغرور.
پی نوشت: این روز ها( شبها) حامد را دارم و بس. همینکه میداند برایم کافیست.
سی و هفت سال تو سکوت زندگی کردن مثل هیچ چیز نیست جز سی و هفت سال سکوت. سی هفت سال خلا که مغزتو پر کرده و هرگز نمی تونی از دستش خلاص بشی. اولین باری که فهمیدم با بقیه فرق دارم و اونا چیزی به نام صدا رو میتونن درک کنن و من نمیتونم اصلا یادم نمیاد ولی اولین کسی که دیدم اونم مثل من نمیدونه صدا چیه رو خوب یادمه معلم کلاس اولم خانوم پرتویی. چهره ی مهربون و چشمهای روشنشو که صاف تو چشم های من نگاه می کرد و با دستاش اشاره میکرد که دستشو بگیرم رو هرگز فراموش نکردم.روز اول مدرسه بود و من اصلا نمیدونستم اونجا کجاست واسه همین هم ترس عجیبی داشتم و دست مادرمو سفت گرفته بودم و خودمو تو چادر مشکیش قایم کرده بودم. پیش دبستانی که میرفتم مادرم با من میومد وکنارم مینشست ولی مطمئن بودم که امروز میخواد منو تنها بذاره.از لای چادر خانوم پرتویی رو میدیدم که با لبخند به من نزدیک میشه،اومد کنارم نشست و دستشو دراز کرد تا من دستشو بگیرم ،به لبهای قرمز ش که دندونای سفید و ردیفشو قاب کرفته بود نگاه میکردم،بر خلاف بقیه لباشو تکون نمیداد ؛فقط لبخند میزد به مادرم نگاه کردم دستشو که دستمو محکم گرفته بو شل کرد که یعنی برو.رفتم کمی بغض داشتم سکوت هم که بود.این که می گم سکوت یعنی دنیای من. دنیایی که مسلما شما درکش نمیکنین همونطور که من دنیای شما رو نمی فهمم. صدایی رو تا به حال نشنیدم که سکوت رو بتونم باهاش تعریف کنم . سکوت برای من مثل دستهای بی تحرک پدرم بود وقتی که می مرد.پیر نبود اما شیارهای روی صورتش خیلی عمیق بود عمیق و مهربون.مات مونده بودم و به مادرم که داشت جیغ میکشید نگاه میکردم، اولین بار بود که حس کردم چه خوبه که نمی شنوم .بی حس شده بودم وهیچ حرکتی نمی تونستم بکنم .
آروم کنار پدرم نشستم و دستشو گرفتم توی دستم . هنوز گرم بود ولی تو سکوت مطلق.
:: موضوعات مرتبط:
پرت و پلا ,
,
:: بازدید از این مطلب : 252
این خدای بخشنده و مهربان بعضی وقتها کارهایی میکند که آدم چارچنگولی در آن میماند ،چه برسد به ما !
چند سال پیش بین دوستان مد شده بود که برای سفر معنوی حج ،آن هم از نوع دانشجویی اش ثبت نام کنند. ما هم به اتفاق تنی چند از دوستان بدتر از خودمان رفتیم اسم نوشتیم که شاید خدای متعال ما را هم طلبید .با خودمان گفتیم برویم مکه شاید آدم شدیم خیر سرمان!
بین دوستان عده ای بودند که به قول معروف نور بالا میزدند ؛ آن نماز شبها و آن دعاهای جورواجوری که اینها میخواندند را اگر بر کوه نازل میکردند لاجرم کوه پاره می شد.چه برسد به قرعه کشی حج!
فکر میکردیم اگر کسی قرار است طلبیده شود همین دوستان اولیاالله هستند نه یکی از اوباشی مثل ما. ولی همین خدای متعال رکبی زد به آنها که در تاریخ ثبت شد. دوستم سعید به حج رفت و آنها با چشمانی اشکبار به حکمت خداوند فکر میکردند!
سعید از حج برگشت بدون ذره ای تغییر ؛حتی آن خنده های مسخره اش هم تغییری نکرد. گفتم : "اونجا که بودی گریه هم کردی؟"
گفت:" اونجا خیلی فضاش سنگینه، اگه حواست نباشه جوگیر میشی و گریه میکنی، ولی من گریه نکردم!"
بوسه مگر چیست فشار دو لب این که گنه نیست چه روز و چه شب
کلاس سوم راهنمایی بودم که اولین بار این بیت پر مغز را در آزمون ورودی تیزهوشان ،روی صندلی ایی که بر آن نشسته بودم دیدم.
در آن دوران نوجوانی سخت شیفته ی زیبایی و صلابت این بیت سترگ شدم .بوسه را به معنای واقعی کلمه با پختگی تعریف کرده بود با سادگی تمام و بی کم و کاست . البته در نگاه اول این بوسه آن هم با آن فشار زیاد کمی خشن به نظر میرسد ولی با نگاهی عمیق تر به زوایای پنهان این فشردن روحانی در می یابیم که مقصود عاشق از این عمل خشن چیزی جز فنا شدن در معشوق نیست که پر واضح است که برای فنا شدن یه چنین فشاری البته دو طرفه نیاز است. وتازه اگر مصراع دوم یعنی" این که گنه نیست چه روز و چه شب" را به آن اضافه کنیم روح عشق وارد ماجرا شده و عاشق و معشوق را کاملا از هر گناهی چه در روز روشن و در ملا عام باشد و چه در شب تار و در ملا خاص تطهیر می کند.
آن روز در زندگی ام روزی فراموش نشدنی شد و این بیت تلخی رد شدن در آن امتحان کذایی در کامم را به شیرینی یک فشار نوستالژیک تبدیل کرد.
:: موضوعات مرتبط:
کیمیای سعادت ,
,
:: بازدید از این مطلب : 268
گفته اند که رند پسری به بلوغ همی رسیدی و ختنه نشدی. پدر از غفلتش پشیمان شدی و قصد وی همی کردی.پسر از بیم مال خود فغان برآوردی و به بازار همی گریختی و پدر نیز از قفا عزم تاراج عصمت وی کردی ودویدندی!دویدنی! در این میان ختّانی* که بر دکّان همی مگس می پراندی گریبان پسر را بگرفت و بر در دکان بر زمین کوفت. پسر روی بر گرداند و در وی نیک نگریست،سبیل از بنا گوش در رفته بود و به فربه گی به غایت فیروزآبادی می نمود.،عرق از جبین پسر بخت برگشته جاری همی گشت و آب دهانی فرو همی برد و رو به ختّان گفت: چه شد که آن خود نمیبینی و عزم این ما میکنی؟شرط مردانگی نه این است که عرصه بر بیچارگان تنگ کنی و ببری . چنان که گفته اند:
تیغ تیزی گر به دستت داد چرخ روزگار هرچه می خواهی ببر اما نبر مال کسی
ختّان دستی بر سبیل کشید و بر سَبیل فرافکنی گام زد و بگفت: نمی برم بل هدفمندش میکنم! که در هدفمندی فوایدی است بسیار.
پسر که مال خود بر تیغ لابدّ زمانه دید از فرط استیصال نعره ای بزد وبمرد.
این نه آداب در هدفمندیست بردن مال ما هنر مندیست؟
*ختان: بسیار ختنه کننده،کسی که در آلت دیگران طمع ورزد
" بد دهانی های من " را برای اینکه از افسردگی ، سرخوردگی و انواع خوردگی های دیگر خلاص شوم شروع کردم. با خودم فکر کردم کمی با نمکتر بنویسم ؛ باشد که روحیه ام عوض شود. روحیه ام عوض نشد که هیچ،بدتر هم شده است.نمیدانم شاید این راهش نیست و یا خود درمانی ام باعث بدتر شدن حالم شده است.البته به قول یکی از دوستان زخم چشیده افسردگی خیلی بهتر از بواسیر است.خدا را شکر که به جای افسردگی بواسیر نگرفتیم که نشستن هم برای خودش نعمتی است.
به سرم زده ول کنم این طنز های لوس اعصاب خرد کن را و باز گردم به دوران طلایی حرف های مفت جدی ام.البته دوران طلایی که چه عرض کنم ولی لااقل مفت ِ جدی که بود.
فی الحال کمی می اندیشیم تا ببینیم چه میشود.
:: موضوعات مرتبط:
پرت و پلا ,
,
:: بازدید از این مطلب : 267
مدتی است ممه ی ما را لولویی برده است، از لولوی محترم تقاضا میشود تا آن روی سگ ما بالا نیامده بیاید و بگذارد سر جاش و گرنه میگویم یکی بیاید یک جایی از شما را ببرد که نفهمی کجایت را برده اند.
مردي به دادگاه رفت، رو به قاضی کرد و گفت : آقای قاضی ! از وقتی که زنم به کلاس بازیگری می رود دیگر آرامش ندارم و زندگی به اینجایم رسیده است(اونجای مرد).توی این مدت از بس که شکلک در میاره یک آب خوش از گلویمان پایین نرفته ؛ همین دیشب نزدیک بود از ترس جان به جان آفرین تسلیم کنم و چهره درنقاب خاک بکشم از بس که قیافه ی جک و جونور در می آورد.
زن: حاج آقا این کارایی که شوهرم میگه جزو تمرینات نقشیه که قراره واسه پایان دوره بازی کنم؛ آخه تقصیر من چیه که نقش ریس جمهور رو دادن به من؛ من شوهرمو دوست دارم و نمیخوام ازش جدا بشم.
امروز خبری خوندم که خیال منو از بابت آینده ی این مملکت راحت کرد. یکی از غفلت های دولت های پیشین که منافع ملی و چه بسا منافع جهان اسلام رو به خطر می انداخت کشف شد و دست یاوه گویان شرق و غرب در دسیسه ای جدید رو شد . البته لازم به ذکر است بیشتر دست غرب رو شده است و شرقی های بیچاره زیاد دخیل نبوده اند.
یکی از دامت برکاته ها اعلام کرده اند که شعار "فرزند کمتر زندگی بهتر" منطبق با آیات قران نیست ویک شعار انحرافی است که احتمالا کار صهیونیست ها و یا سران فتنه است که وارد فرهنگ زنا شویی ما شده است!در همین راستا من چند وقت پیش یه شعار کاملا منطبق با آیات قران پشت یه کامیونِ احتمالا بسیجی دیدم که به نظر من اگه یه کار گروه تخصصی تشکیل بدهیم و آنرا نهادینه کنیم خیلی خوب می شود. پشت کامیون ارزشی مذبور نوشته بود :" فرزند کمتر همسر بیشتر" که به نظر حقیر خیلی هم خوب و کاربردی می باشد. البته موانع قانونی آن هم چند روز پیش بر طرف شده و میتوانید حالشو ببرید.
در همین راستا از برادر ارزشی آقای ضرغامی تقاضا می شود در جهت نیل به این شعار قرانی علی الحساب چند تا از این سریال های فرهنگ ساز بسازه تا ملت آدم بشوند. هیئت دولت هم طی یک جلسه ی چند ساعته تعداد شب جمعه های هفته رو هرچقدر که مقدوره زیاد کنن تا در کوتاه مدت توطئه ی صهیو نیست های بی ناموس خنثی بشود. وزارت بهداشت هم این کاندوم ها و وسایل بی ناموسی را از سطح شهر جمع آوری کنه ویا حد اقل سوراخش کنه که اینقدر از غربی ها ضربه نخوریم وآبروی نظام حفظ بشود.
بعضی ها میگن اگه یکی بهت فحش داد تو باهاش منطقی برخورد کن تا طرف خجالت بکشه. درست مثل خاتمی ،البته نه اونی که جمعه ها نماز میخونه.سیدممد خودمونو میگم، این بنده ی خدا از بس می خنده و فحش نمیده آدمو کفری می کنه و همه بهش فحش میدن.
فکر کنین یه نفر فحش بده و طرف مقابل بخواد منطقی برخورد کنه:
اولی: مادر ج...
دومی: نه! داری اشتباه میکنی ، مادر من اینجور که شما فرمودین نیست و کاملا با صفتی که شما ذکر کردین در تضاده.
اولی: آقا شرمنده ،من نمی دونستم، ببخشید.
:: موضوعات مرتبط:
گلپند ,
,
:: بازدید از این مطلب : 328
چند وقت پیش خواب دیدم افتادم زندان و اونجا دارن به من تجاوز می کنن،البته نمی دونستم به چه جرمی منو انداختن زندان(مثل همه ی زندانی ها که نمیدون) .موقعیت سختی بود،اون برادر بازجو که منو مورد تجاوز قرار می داد دقیقا مثل همه ی برادر هایی بود که ما همه جا اونا رو میبینیم(خیلی ذوب شده بود)، تقریبا کل بدنش مو داشت و دهنش هم بوی زیر بغل حسین رضا زاده رو میداد. فکرش رو بکنید همچین شخصی داشت منو میبوسید و با من عشق بازی میکرد. چهره ی خندان اون منو بیشتر به گریه می انداخت؛ کلا شب بدی بود واسم. این خواب رو گفتم تا چند تا پیشنهاد بدم:
1-چرا برای زندانیان مرد از بازجوی زن استفاده نمی کنن؟مگه یه زن نمی تونه به یه مرد تجاوز کنه؟ تازه خیلی هم خوبه؛ اصلا ما اعتراض داریم.
2-لااقل اگه بازجوی زن ندارین، برین یه مسواک بخرین .
3-نمیشه از همون باتوم استفاده کرد؟ بهداشتی تر هم هست.
:: موضوعات مرتبط:
بددهانی ها ,
گلپند ,
,
:: بازدید از این مطلب : 257
فحش دادن از بهترین کار های دنیا ست (البته این یه نظر شخصیه)
اگه میتونی و میدی (فحشو میگم) که خیلی با حالی ، ولی اگه از این بچه سوسولایی هستی که خلاف ترین کار زندگی شون سرپا شاشیدنه (این فقط در مورد آقایون صادقه) یه سر برو سفر استانی، یا فیلمشو از سروش سیما بگیر.
:: موضوعات مرتبط:
بددهانی ها ,
گلپند ,
,
:: بازدید از این مطلب : 292